چشم چراني، دوست دختر و پسر

مشخصات كتاب

سرشناسه : حیدری عزیزالله 1337 -

عنوان و نام پديدآور : سلسله مباحث راهکارهای دوری از گناه: اعتیادهای مدرن و خطرناک/عزیزالله حیدری.

مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران ، 1387.

مشخصات ظاهری : 32ص.؛ 11 × 16س م.

شابک : 2500 ریال: 978-964-973-152-0

وضعیت فهرست نویسی : فهرست نویسی توصیفی

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

شماره کتابشناسی ملی : 1588239

مقدمه

پسر مي گويد: نگاه به يك دختر عابر موجب شد، تمام زندگي ام را از دست بدهم.

مردي مي نويسد: نگاه به يك خانم مرا به جرائم و جنايات گوناگوني وادار كرد.

دختري در نامه اش نوشته است: هرگاه به موهاي دست معلمان مرد نگاه مي كنم، مرا تحريك مي كند.(1)

چنين است كه نبايد تصور كرد كه فقط پسران و مردان بايد كنترل چشم داشته باشند؛ بلكه دستور قرآن براي مرد و زن مي باشد و واقعيت هم اين است كه هر دو جنس نيازمند مراقبت هستند.

زدست و ديده و دل هر دو فرياد

كه هرچه ديده بيند دل كند ياد

چشم چراني و راه نجات

چشم چراني و راه نجات

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرموده است: (2)

وقتي شيطان از درگاه خداوند رانده شد، به خدا گفت: حالا كه مرا به زمين فرستادي و مرا از خودت راندي؛ پس خانه اي برايم قرار ده.

خداوند فرمود: خانه ات حمام.

گفت: محلي براي نشستن قرار بده.

فرمود: بازارها و سر گذرها و چهار راه ها.

گفت: غذايي برايم قرار ده.

فرمود: هر غذايي كه نام خدا بر آن برده نشده باشد.

گفت: نوشيدني برايم قرار ده.

فرمود: هر مايعي كه مست كننده باشد.

گفت: گوينده اي برايم قرار بده.

فرمود: ساز و آواز و موسيقي.

گفت: چه بخوانم؟

فرمود: شعر. (كه البته شعرهاي خوب و متعالي منظور نيست)

گفت: روشي برايم قرار ده.

فرمود: شرارت و عداوت.

گفت: چه بگويم؟

فرمود: دروغ.

گفت: وسيله صيد و شكار برايم قرار ده.

فرمود: زنان.

پس اين آگاهي بسيار مهم است كه آدم چشم چران در حقيقت شكار شده شيطان است، زيرا با دقت در حديث فوق معلوم مي شود كه شكارچي، شيطان؛ وسيله، زن و شكار شده، چشم چران است.

به همين دليل است كه قرآن بلافاصله بعد از دستور مراقبت چشم مي فرمايد: «يحفظن فروجهن»؛(3) يعني نگاه را كنترل كن تا

بتواني از فساد جنسي در امان باشي.

اين عادت بسيار خطرناك است؛ زيرا همانند پادشاهي به انسان مسلّط مي شود و آدمي را بي اراده مي كند، چنان كه علي عليه السلام فرمود:

عادت، دشمني است كه تو را تصاحب مي كند.(4)

راه نجات

راه نجات

1. درك ارزش انسان و هدف هاي بزرگ خلقت چشم

انسان داراي عظمتي در وجود خودش مي باشد كه اگر آن را بشناسد، هرگز راضي نمي شود، خودش را با چند نگاه دزدانه معامله كند.

انسان مورد سجده فرشتگان است و راهي بلند به سوي ابديت و بي نهايت در پيش روي دارد و بايد با اين چشم ها، عظمت و شكوه عالم را بشناسد و به ستايش آفريننده بپردازد.

2. ازدواج

در صورت امكان بايد ازدواج كرد؛ زيرا علت چشم چراني عمدتاً نياز جنسي است كه ازدواج اين نياز را برطرف نموده و ريشه اصلي خشكانده مي شود، زيرا مرد با نگاه مشروع به همسرش چشم خود را سير مي نمايد.

3. خواندن احاديث هشدار دهنده چشم چراني

كسي كه چشمانش را از نگاه حرام پر نمايد، خداوند در روز قيامت چشمانش را از آتش پر مي كند، مگر آن كه توبه كند و از اين كار باز گردد.(5)

در حديث ديگر آمده است: دو چشم او را با ميخ هاي آتشين پر مي كنند.(6)

4. توجه به بي فايده بودن و ضررهاي نگاه حرام

پيامبرصلي الله عليه وآله مي فرمايد:

نگاه به زنان نامحرم، تيري مسموم از تيرهاي شيطان است.

در حديثي ديگر مي فرمايد:

چه نگاه هايي كه حسرت هاي طولاني در پي خواهد داشت.(7)

علي عليه السلام مي فرمايد:

نظر اول، مال تو و نظر دوم، هلاك توست.(8)

5. توجه به آثار خوب و تشويق كننده

خودداري از نگاه حرام،به فرد ايمان مي دهد،چرا كه هر كس نگاهش را از نامحرم بردارد، خداوند شيريني ايمان را به او مي چشاند.(9)

هر كس چشم از حرام ببندد، قلب خويش را راحت نموده است.(10)

كسي كه عفت چشم داشته باشد، اوصافش نيكو مي شود.(11)

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد:

چشمانتان را از حرام حفظ كنيد، تا شگفتي ها را ببينيد.(12)

6. توجه به سنت الهي عكس العمل نگاه حرام

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

كسي كه به دنبال زنان مردم نگاه كند، ديگران نيز دنبال ناموس او نگاه خواهند كرد.(13)

در حديث ديگر مي خوانيم:

نسبت به زنان ديگران عفت بورزيد تا ديگران به زنان شما عفت بورزند.(14)

هر كس افتد نظرش در پي ناموس كسان پي ناموس وي افتد نظر بول هوسان

7. دعا و توسل

امام علي عليه السلام مي فرمايد: «هرگاه نگاه يكي از شما به زني افتاد كه او را به شگفتي واداشت، نزد همسرش برود و راه شيطان را به قلب خويش ببندد و اگر همسري ندارد دو ركعت نماز بخواند و خدا را زياد ستايش كند و سپس از فضل و لطف خدا درخواست كند، آنگاه خدا به او آنچه را كه بي نيازش كند، مي بخشد.(15)

در دعاي امام زمان عليه السلام آمده است:

و اغضض ابصارنا عن الفجور و الخيانه خدايا! چشمانم را از گناه و خيانت باز دار!

چه خوب است كه اين فراز دعا را در قنوت نماز خود قرار دهيم.

از امام علي عليه السلام سؤال شد، با چه چيزي مي توان بر چشم مسلط شد؟

فرمود: اين آتش با توجه به اين نكته كه تحت نظر پادشاهي آگاه بر رازها هستيم، خاموش مي شود.

8. ياد قيامت

امام علي عليه السلام مي فرمايد:

ياد بازگشت به سوي خدا، آنان را از گناه چشم باز داشته.(16)

9. توجه به آگاهي خدا

يعلم خائنة الاعين خداوند از خيانت چشم ها آگاه است.(17)

10. توجه به آيات ويژه

الم يعلم بانّ اللَّه يري(18)

آيا انسان نمي داند كه خدا مي بيند؟

11. توجه به پاداش بهشتي

قرآن مي فرمايد:

در بهشت آنچه اشتها كنند و چشم ها لذت ببرند، برايشان آماده است.(19)

پرسش ها و پاسخ ها

از امام صادق عليه السلام پرسش شد: آيا وقتي زني راه مي رود، مرد مي تواند به پشت سر (حجم بدن) او نگاه كند؟

امام عليه السلام فرمود: آيا شما خوشحال مي شويد كسي به همسر، به خواهر، مادر، عمه، خاله و … شما نگاه كند؟

گفتند: خير! يابن رسول اللَّه.

امام عليه السلام فرمود: هر چه براي خود دوست نداري براي ديگران هم دوست مدار.(20)

س - چه كساني را مي توان نگاه كرد؟

ج - 1. زنان يا مرداني كه پير باشند (بدون قصد لذت)؛

2. مادر، خواهر، عمه، خاله، دختر و فرزندان خواهر و برادر؛

3. گردي صورت و دست (تا مچ) زنان بيگانه (بدون قصد لذت)؛

4. نگاه كردن به پدر، عمو، دايي، برادر، پدر و فرزندان خواهر و برادر (بدون قصد لذت)؛

5. به كسي كه بخواهد با او ازدواج كند؛

6. نگاه به زنان اهل كتاب (مسيحي، يهودي، زرتشتي) (بدون قصد لذت)؛

7. نگاه پزشك براي درمان.

راه نهايي

تمرين؛ هنگامي كه از ابتدا نگاه نكنيم، كار بسيار آسان تر است تا نگاه را رها كنيم و نخواهيم ادامه دهيم.

احاديث تكان دهنده

1. علي عليه السلام: «چشمان شكارگاه هاي شيطان است.» (21)

2. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله: «هر عضوي سهمي از زنا دارد و زناي چشم نگاه حرام است.» (22)

3. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله: «زيادي نگاه، بذر هوس مي افشاند و غفلت مي آفريند.» (23)

4. علي عليه السلام: «هيچ عضوي در بدن مانند چشم ناسپاس تر نيست، پس خواسته اش را برآورده نكنيد كه شما را از ذكر خدا باز مي دارد.» (24)

5. علي عليه السلام: «وقتي چشم خواسته اش را گرفت، دل از شناخت عاقبت (بد) كور مي شود.» (25)

6. امام صادق عليه السلام: «حضرت مسيح عليه السلام به اصحاب خود فرمود: بر شما باد كه از نگاه حرام خود را حفظ كنيد؛ زيرا در قلب شهوت مي كارد و گناه و فسق روييده مي شود و فتنه درو مي كند.(26)

7. علي عليه السلام: «كسي كه چشمانش را رها كند، رنج حاضر را پذيرفته و حسرت هاي مداوم را برگزيده است.» (27)

8. علي عليه السلام: «كسي كه چشم را رها كند، هلاكت خويش را جلب نموده است.» (28)

9. علي عليه السلام: «چقدر شيفتگي ها كه از يك چشم چراني شروع شده است.» (29)

قصه هاي تلخ و شيرين(30)

قصه هاي تلخ و شيرين

ريختن آبرو در دنيا

امام صادق عليه السلام فرمود: به هنگام طواف در خانه كعبه، زني دستش را روي حجرالاسود گذاشته بود، مردي (از روي شهوت) دست خود را روي دست آن زن قرار داد، ناگهان هر دو دست به گونه اي به يكديگر چسبيد كه به هيچ عنوان جدا نمي شد، مردم جمع شدند و تنها راه را در قطع دست يكي از اين دو نفر ديدند.

در اين هنگام امام سجادعليه السلام وارد مسجدالحرام شد، مردم نزد ايشان رفتند و جريان را گفتند: امام عليه السلام دست مبارك خود را بر دست آنها گذاشت و آن دو

دست از هم جدا شد.(31)

آري! آنان كه دنبال اين گونه امورند بايد توجه داشته باشند كه گاه ممكن است زمان، مكان حالت و … گناه به گونه اي باشد كه غضب الهي را برانگيزاند و چنين آبروريزي دنيوي را به وجود آورد، صرف نظر از آبرو ريزي اخروي.

نگاه و حيله

يكي از دوستان نقل مي كرد، در مغازه فردي كه تظاهر به تديّن مي كرد، ايستاده بودم، همين طور كه مشغول حرف زدن با هم بوديم، يك مرتبه زن جواني آمد و مشغول نگاه كردن به وسايل داخل ويترين شد، وضع ظاهري اش خيلي جذّاب بود، متوجه شدم، دوستم چنان سرگرم نگاه كردن به اين خانم است كه اصلاً به حرف من گوش نمي دهد، تعجب كردم، گفتم: آقاي … چه خبره، بگم بياد داخل مغازه؟ آخه از پشت شيشه خوب نمي شود ديد!

دوستم گفت: نگاه مي كنم ببينم خجالت نمي كشد اين گونه از خانه بيرون آمده؟!

بله بله اين هم يك توجيه شيطاني براي انجام گناهش بود كه به من گفت.

مرد ظاهر نمائي را ديدند، در مغازه اش ايستاده و مشغول ذكر خداست، گاهي مي گفت: لا اله الا اللَّه … مشتري داخل مغازه آمد، با تعجب مشاهده نمود كه مغازه دار مشغول چشم چراني است و ذكر خدا هم مي گويد، هر دختر و زني كه عبور مي كند تا جائي كه مي توانست نگاه مي كرد، بعد مي گفت: لا اله الا اللَّه … وقتي مرا ديد، گفت: بفرماييد، تا من خواسته ام را گفتم و او خواست برايم بياورد، يك خانمي عبور كرد و مرد صاحب مغازه او را نديد، من گفتم: آقاي … يك لا اله الا اللَّه عبور كرد، گفت: عجب، سبحان اللَّه.

زن ناپاك و جوان پاك

زنِ ناپاكي تصميم گرفت جوان عابد و پاكي را آلوده سازد، برخي گفتند ممكن نيست، او به آنها گفت: به خدا قسم تا از او كام نگيرم، باز نمي گردم، زن به طرف منزل جوان رفت، در را كوبيد، جوان آمد پشت در، گفت: كيستي؟

زن گفت: يك عده جوان دنبال من هستند

و مي خواهند مرا بكشند.

جوان گفت: بيا توي منزل، زن تا وارد شد، جامه خود را از تن بيرون كرد، جوان مضطرب شد، ناگاه متوجه خداي خويش شد، نزديك او آتش افروخته بود، رفت طرف آتش و دستش را روي آتش قرار داد.

زن گفت: چه مي كني؟

جوان گفت: چون نتيجه اين عمل، آتش الهي است، مي خواهم خودم را از آتش آخرت نجات دهم و ميل و هوسم به اين وسيله از بين برود.

زن ناپاك منقلب شد و فوري رفت بيرون از منزل و فرياد زد: بياييد اين جوان دارد خودش را مي سوزاند.

مردم آمدند ديدند جوان نزديك آتش ايستاده و بوي سوختگي در اتاق به مشام مي رسد.

همه تعجب كردند و وقتي زن بيرون رفت، جوان هم آن كار خود را رها كرد.(32)

پاكي و لطف خدا

يكي از صحابه گويد: من به شهر مصر رفته بودم، در آنجا آهنگري را ديدم كه آهن گداخته را از كوره آهنگري با دست خود بيرون مي آورد و روي سندان مي گذارد در حاليكه حرارت آهن در دست او اثر نمي كند.

با خودم گفتم: اين شخص بايد آدم صالحي باشد كه آتش به دست او تأثير نمي كند، از اين رو به نزد آن مرد رفتم و به او سلام كردم و گفتم: تو را به حق آن خدايي كه اين كرامت را به تو لطف كرده است، دعايي در حق من بكن، مرد آهنگر كه اين سخن را از من شنيد، گفت: اي برادر من آن گونه كه تو گمان مي كني نيستم.

به او گفتم: برادر اين كار كه تو مي كني جز از مردان صالح سر نمي زند.

در پاسخ من گفت: گوش كن تا داستان عجيبي كه در اين باره

دارم، براي تو شرح دهم:

گفتم: اگر چنين منتي بر من بگذاري ممنون شما هستم.

گفت: آري! من روزي در همين دكّان نشسته بودم كه ناگاه زني بسيار زيبا كه تا آن روز زني بدان زيبايي نديده بودم نزد من آمد و گفت: برادر چيزي داري كه در راه خدا به من بدهي؟

من كه شيفته رخسارش شده بودم به او گفتم: اگر حاضر باشي به خانه ام بيايي و خواسته ي مرا انجام دهي هر چيزي كه بخواهي به تو خواهم داد.

زن با ناراحتي گفت: به خدا من زني نيستم كه تن به اين كار بدهم.

گفتم: در اين صورت برخيز و از پيش من برو.

زن برخاست و از نزد من رفت تا از چشمم ناپديد شد.

پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت: احتياج و تنگدستي مرا وادار كرد كه به خواسته تو تن در دهم، من برخاستم و دكان را بستم و او را به خانه بردم.

چون به خانه رسيديم گفت: اي مرد من كودكاني خردسال دارم كه آنها را گرسنه در خانه گذاشته ام و به اينجا آمده ام، اگر چيزي به من بدهي تا براي آن ها ببرم دوباره به نزد تو باز گردم، به من محبت كرده اي.

من از او پيمان گرفتم كه باز گردد و سپس چند درهم به او دادم، آن زن بيرون رفت.

پس از ساعتي بازگشت و داخل خانه شد، من برخاسته و در را بستم و بر آن قفل زدم.

زن گفت: چرا چنين مي كني؟

گفتم: از ترس مردم.

گفت: چرا از خداي مردم نمي ترسي؟

گفتم: خدا آمرزنده و مهربان است، اين را گفته و به سوي او رفتم. ديدم چون شاخه بيد مي لرزد، سيلاب اشك از ديدگانش

روان است.

به او گفتم: از چه وحشت داري و چرا چنين مي لرزي؟

گفت: از ترس خداي عزوجل؛ و به دنبال اين سخن ادامه داد و گفت: اي مرد اگر براي خدا از من دست برداري و مرا رها كني من ضمانت مي كنم كه خداوند تو را در دنيا و آخرت به آتش نسوزاند.

من كه آن حال را از او مشاهده كردم و آن حرف و گفتارش را شنيدم برخاسته و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: اي زن اين اموال را بردار و به دنبال كار خود برو كه من تو را به خاطر خداي متعال رها كردم.

آن زن برخاست و رفت.

من در آن حال به خواب رفتم، در خواب ديدم، بانوي محترمه اي كه تاجي از ياقوت بر سر داشت به نزد من آمد و گفت: «يا هذا جزاك اللَّه عنا خيراً؛ اي مرد، خدا از جانب ما جزاي خيرت دهد.»

پرسيدم: شما كيستيد؟

فرمود: من مادر همان زني هستم كه به نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتي.

«لا احرقك اللَّه بالنار لا في الدنيا و لا في الآخرة؛ خدا در دنيا و آخرت تو را با آتش نسوزاند.»

پرسيدم: آن زن از كدام خاندان بود؟

فرمود: از ذريه و نسل رسول خداصلي الله عليه وآله بود.

من كه اين سخن را شنيدم، خداي تعالي را سپاسگزاري كردم كه مرا موفق داشت و از گناه محافظتم كرد و به ياد آيه قرآن افتادم كه خداوند فرمود: ما اراده كرده ايم اهل بيت پاك و مطهر باشند.(33)

به دنبال اين ماجرا از خواب كه بيدار شدم و از آن روز تاكنون آتش دنيا مرا نمي سوزاند، اميدوارم آتش آخرت نيز مرا

نسوزاند.(34)

بعد من گفتم: خوشا به سعادتت كه چنين توفيقي خداوند متعال بوسيله آن زن بزرگوار به تو نصيب نموده است. شاعر نيز گويد:

ز منزلات هوس گر برون نهي قدمي نزول در حرم كبر يا تواني كرد

اگر ز هستي خود بگذري يقين داني كه عرش و فرش و فلك زير پا تواني كرد

وليكن اين عمل رهروان چالاك است تو نازنين جهاني كجا تواني كرد؟

نگاه، خيانت به امانت

روش پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله اين بود كه هرگاه مي خواستند عازم جهاد شوند، ميان هر دو نفر از ياران خود، پيمان اخوت و برادري مي بستند تا يكي از آنها به جهاد برود و ديگري در شهر بماند و كارهاي ضروري او را انجام دهد.

حضرت در جنگ تبوك، ميان سعيد بن عبد الرحمن رحمه الله و ثعلبة ابن انصاري رحمه الله پيمان برادري بست و سعيد رحمه الله همراه پيغمبرصلي الله عليه وآله به جهاد رفت و ثعلبه رحمه الله هم در مدينه ماند و عهده دار امور خانواده او گرديد و هر روز احتياجات زندگي خانواده سعيد را مهيا مي كرد.

يكي از روزها كه زن سعيد در مورد كارهاي لازم خانه، از پشت پرده با او سخن مي گفت، وسوسه، هواي نفسِ خفته ثعلبه را بيدار نمود و با خود گفت: مدتي است كه اين زن از پس پرده با تو سخن مي گويد، آخر نگاهي كن و ببين پشت پرده كيست؟

خيالات آن قدر او را تحريك كرد كه قادر بر مهار نفس سركش و طغيانگر خود نشده و به همسر سعيد نگاه كرد و مشاهده كرد كه زني است زيبا كه حجب و حيا رخسارش را احاطه كرده است.

با همين يك نگاه چنان دل را

از دست داد و بي قرار شد كه قدم پيش نهاد و به زن نزديك شد و دست دراز كرد كه به او خيانت كند، ولي در همان لحظه حساس و خطرناك، زن فرياد زد و گفت: ثعلبه آيا سزاوار است كه پرده ناموس برادر مجاهد خود را بدري؟

آيا شايسته است كه او در راه خدا پيكار نمايد و تو در خانه وي نسبت به همسرش قصد سوء كني؟

اين كلام مانند صاعقه اي بر مغز ثعلبه فرود آمد، فريادي زد و از خانه بيرون رفت و سر به كوه و صحرا نهاد، در پاي كوه شب و روز با پريشاني و بي قراري و گريه و زاري به سر برد و دائم مي گفت: «خدايا! تو معروف به آمرزشي و من موصوف به گناهم.»

مدت ها گذشت و او همچنان در بيابان ها ناله و بي قراري مي نمود و عذر تقصير به پيشگاه خدا مي برد و طلب عفو مي كرد.

روز و شب ها سپري شد و جريان ادامه پيدا كرد و پيوسته ثعلبه رحمه الله در گريه و زاري بود تا اين كه پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله از سفر جهاد مراجعت فرمود، سعيد برگشت وقتي به خانه آمد، قبل از هر چيز احوال ثعلبه را پرسيد؟

همسر وي ماجرا را براي او شرح داد و گفت: هم اكنون در كوه و بيابان با غم و اندوه و ندامت دست به گريبان است.

سعيد با شنيدن اين سخن از خانه بيرون آمد و براي جستجوي ثعلبه به هر طرف روي آورد، او را در بيابان يافت كه دست بر سر نهاده و پيوسته مي گويد: اي واي بر پريشاني و پشيماني، اي واي بر شرمساري، اي واي بر

رسوايي روز رستاخيز.

سعيد نزديك شد و او را دلداري داد و گفت: برادر برخيز تا حضور پيامبر خداصلي الله عليه وآله شرفياب شويم تا اين درد را داروئي و براي اين رنج شفائي بيابد.

ثعلبه گفت: اگر لازم است حتماً به حضور پيامبر خداصلي الله عليه وآله شرفياب شوم بايد دست ها و گردن مرا با بند بسته و مانند بندگان گريز پا به خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله ببري.

سعيد ناچار دست هاي او را بست و طناب در گردنش انداخت و بدين گونه وارد مدينه شدند.

ثعلبه دختري به نام «حمصانه» داشت، چون خبر آمدن پدرش را شنيد؛ دوان دوان به سوي او شتافت، ولي همين كه پدر را با آن حالت ديد، اشك تأثر از ديدگان فرو ريخت و گفت: اي پدر اين چه وضعي است؟

ثعلبه گفت: فرزندم اين حال گناهكار در دنياست، قيامت او معلوم نيست.

همان طوري كه مي آمدند از در خانه صحابه مي گذشتند و همه پس از شنيدن جريان، او را از خود مي راندند.

آمدند تا به درب خانه پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله رسيدند، ثعلبه فرياد زد: المذنب (گناهكار).

حضرت اجازه ورود داد و پرسيدند: ثعلبه اين چه وضعي است؟

ثعلبه خلاصه جريان را نقل كرد.

حضرت فرمود: گناهي عظيم از تو سر زده، از اينجا برو با خدا راز و نياز كن و طلب آمرزش نما.

ثعلبه از شهر دور شد و در بيابان ها با خدا راز و نياز مي كرد و مي ناليد، چند روزي در حال سوز و گداز بود كه هنگام نماز عصر پيك حق آمد و اين آيه را بر پيامبر خداصلي الله عليه وآله خواند:

«نيكان كساني هستند كه هرگاه كار ناشايستي از آنها سر زد،

خدا را به ياد آرند و از گناه خود به درگاه خدا توبه كنند، كيست جز خداوند كه گناهان را بيامرزد، آنها كساني هستند كه بر انجام كارهاي زشت اصرار نورزند، زيرا به زشتي گناه آگاه هستند.»

فرشته وحي عرض كرد: يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله خداوند مي فرمايد: از ما بخواه كه ثعلبه را بيامرزيم.

حضرت رسول خداصلي الله عليه وآله، علي عليه السلام و سلمان رحمه الله را به دنبال ثعلبه فرستادند؛ در ميان راه شباني به آنها رسيد، حضرت سراغ ثعلبه را از او گرفت، چوپان گفت: شب ها شخصي زير اين درخت مي آيد و مي نالد، حضرت علي عليه السلام و سلمان رحمه الله صبر كردند تا شب فرا رسيد؛ ثعلبه آمد، علي عليه السلام به او فرمودند: اي ثعلبه مژده باد بر تو كه خدا تو را آمرزيد و اكنون پيامبر خداصلي الله عليه وآله تو را مي خواند و آنگاه آيه شريفه اي كه بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شده بود، قرائت فرمودند.(35)

ثعلبه برخاست و همراه حضرت به مدينه آمد و يك راست وارد مسجد پيامبرصلي الله عليه وآله شد، حضرت مشغول نماز عشا بود، آنها نيز اقتدا كردند، حضرت بعد از خواندن سوره حمد شروع به خواندن سوره تكاثر فرمود، همين كه آيه اول را خواند: «الهيكم التكاثر»؛ شما مردم را از زيادي مال و فرزندان سخت (از ياد خدا و مرگ) غافل داشته است؛ ثعلبه نعره اي زد.

حضرت آيه دوم را قرائت فرمود: «حتي زرتم المقابر» تا آنجا كه به گور و ملاقات اهل قبول رفتيد، دوباره فرياد بلندي برآورد و چون آيه سوم را شنيد، «كلا سوف تعلمون» به زودي خواهيد دانست كه پس از مرگ چه

سختي هايي در پيش داريد.

ناگهان ثعلبه ناله اي دردناك برآورد و نقش زمين شد، بعد از نماز پيامبر دستور دادند آب آوردند و به صورتش پاشيدند، ولي او به هوش نيامد، وقتي خوب نگاه كردند، ديدند ثعلبه جان به جان آفرين تسليم كرده است.(36)

وقتي كه جريان عفو ثعلبه رحمه الله توسط پيامبرصلي الله عليه وآله به مردم گفته شده، همه گفتند: خوشا به حال او كه عاقبت به خير شد و آمرزيده از دنيا رفت.

يادآوري: در بخش چشم چراني استفاده زيادي از كتاب چشم و نگاه، نوشته حجةالاسلام و المسلمين محمدحسين حق جو گرديده است كه در همين جا از ايشان تشكر مي كنيم.

مقدمه

مقدمه

انگيزه اين دوستي ها چيست؟

1. نياز به محبّت؛

2. لذت؛

3. تحريك جنسي؛

4. كنجكاوي در شناخت جنس مخالف؛

5. در برخي موارد، كلاس گذاشتن، ترس از تمسخر ديگران (اُمّل و عقب افتاده و … معرفي شدن).

بررسي

هيچ كدام از اين دلايل نمي توانند مجوّز ارتباط دختر و پسر شوند. زيرا:

اوّلاً) انسان با اين محبّت هاي كوتاه مدت و نافرجام به نتيجه نمي رسد.

ثانياً) لذت هاي اين چنيني، با ترس، حرمت، خيانت و بي وفايي همراه مي باشند؛ زيرا نزديك به صد در صد پسران مي گويند: با اين دختران ازدواج نخواهند كرد. و در پاسخ از چرايي اين كار مي گويند: دختري كه به اين سادگي، عكس هاي زيبايش را به ما مي دهد، نامه مي نويسد و با ما بيرون مي آيد، براي ازدواج قابل اعتماد نيست!

براي نمونه يكي از همين موارد را ذكر مي كنيم:

وقتي يكي از دختران به پسري گفته بود، اگر در عشق خود صادقي به خواستگاري بيا!

پسر جواب داده بود: برو بابا! صد تا مثل تو در خيابان پيدا مي شود.

كنجكاوي و ترس از اُمّل ناميده شدن هم، دليل محكمي نيست.

آيا دين و قرآن ما را از چنين دوستي هايي نهي كرده است؟

قرآن مي گويد: «و لا متخذي آخدان»؛ با زنان رابطه پنهاني نداشته باشيد.

چه بسا راز اعلام عروسي، همين باشد كه مسأله از حالت خصوصي به حالت رسمي تبديل شود.

راه نجات چيست؟

راه اصلي و پايدار آن است كه شتاب در ازدواج را به عنوان راه نجات مطرح كنيم، يا در صورت عدم امكان برگزاري مراسم عروسي و ازدواج، دختر و پسر حداقل با هم، نامزد و مَحرم شوند و سپس در موقع مناسب ازدواج كنند؛(37) نكته بسيار و مهم، همانا درك هويت و ارزش انساني است. چنان كه در كلام حكمت آميز آمده است! كسي كه ارزش (كرامت) خويش را درك كند، خودش را با گناهان خوار نمي كند.(38)

يك قصّه عبرت آموز

من دختري 22 ساله ام و اكنون 2 سال است در اصفهان ساكن هستم، زندگي من سراسر خاطرات تلخ و شيرين است كه يكي از آنها واقعاً برايم ماندني است. من فكر مي كنم اگر هر كاري از روي عقل و منطق و با تكيه بر قدرت خداوند انجام شود، درست از آب در خواهد آمد.

دختران و پسراني كه از طريق دوستي هاي دروغين خياباني براي خود سرگرمي درست مي كنند، هميشه به بن بست مي رسند.

من برادري داشتم كه هشت سال از من بزرگ تر است و او دوستاني داشت كه به خانه ما رفت و آمد مي كردند؛ يكي از آنها فرزاد نام داشت كه دانشجو بود و داراي رفتاري متين و موقّر.

مدتي بود كه متوجه شدم حالتش عوض شده و خيلي بيشتر محبت مي كند.

يك روز كه از كلاس زبان مي آمدم، ديدم جلوي راهم سبز شد و گفت: شقايق جان سوار شو تا تو را برسانم، و با هم درباره موضوع مهمي صحبت كنيم.

من جواب دادم: اگر كاري داري مثل هميشه به منزل ما بيا و با پدر و مادر و برادرم صحبت كن.

خيلي فكر كردم، با خودم گفتم آيا او هم مثل

پسران ديگر اخلاق هوس بازي داشت؟

به هر حال او رفت.

بعد از آن خودم را از او پنهان مي كردم، چند ماه بعد در دانشگاه قبول شدم و او دوباره جلوي مرا گرفت و گفت: مي خواهم شما را تا فرودگاه بدرقه كنم، با تندي گفتم لازم نيست.

او در فرصتي كه كسي متوجه نبود، نامه اي به من داد و من نامه را جلوي چشمش پاره كردم و از او خداحافظي هم نكردم.

پنج ماه گذشت.

روزي مادرم به دانشگاه تلفن زد و گفت: بايد به تهران بيايي.

من گيج شده بودم، پرسيدم: براي چي؟!

مادرم گفت: فرزاد با خانواده اش پنج شنبه هفته آينده براي خواستگاري تو مي آيند.

با مادرم خداحافظي كردم، اما از اين ازدواج خوشحال نبودم، چون قضاوت سابق را نسبت به فرزاد داشتم، در واقع او را يك پسر هرزه فرض مي كردم.

اما ناگهان روزي نامه اي از فرزاد برايم رسيد.

در آن نامه نوشته بود: اگر آن روز دعوتم را براي سوار شدن ماشين قبول مي كردي، يا نامه اي را كه كاغذي سفيدي بيش نبود! همراه مي بردي، هرگز تو را به عنوان شريك زندگي انتخاب نمي كردم و در تصميم خود استوار نمي شدم، حالا هم از تو خواهش مي كنم خودت را براي آخر هفته برسان.

بالاخره من تهران رفتم و مراسم انجام شد و بعد از سه ماه من و فرزاد ازدواج كرديم.

الان يك سال و نيم است كه از ازدواج ما گذشته و زندگي مان سرشار از عشق و محبت است.

به راستي، نجابت و عفت يك دختر و صداقت و راستي يك پسر بزرگ ترين سرمايه زندگي آن هاست، شايد اگر آن روز دعوت فرزاد را براي سوار شدن به ماشين، قبول مي كردم، نظر او نسبت به من

عوض مي شد و مرا مثل دختراني كه به اين دوستي ها تن مي دهند؛ حساب مي كرد.

خواهر كوچك شما

شقايق صدري

نشانه هاي يك محبوب واقعي

اين نشانه ها كه به نجات دائمي ما كمك نموده و مي كند، آدمي را سرشار از ايمان و ثبات مي نمايد؛ اين موارد عبارتند از:

محبت؛

دانايي؛

توانايي؛

مهرباني؛

زيبايي؛

نزديك بودن؛

بخشندگي.

اين ها فقط در خداست كه عليم است؛ قدير و رحيم، جميل، قريب، رحمان و از رگ گردن به تو نزديك تر.

راه نجات از عشق بحراني

اگر كسي دچار عشق بحراني شده باشد، چند پيشنهاد او را نجات مي دهد:

1. جايگزيني معشوق واقعي به جاي عشق بحراني؛ (كه نشانه هاي آن گذشت)

2. ايجاد اشتغالات فكري؛

3. چهل شب نماز شب بخواند؛ لازم نيست كامل باشد، حتي دو ركعت هم خوب است.

4. تفكر در عاقبت؛

5. شناخت بي وفايي ها.

سؤال: اگر دوستي فقط در حدّ حرف زدن، پيامك موبايلي يا تلفن باشد، چه طور است؟

جواب: انسان حريص و زياده طلب است، اين كلام و پيام به نگاه و نگاه به قرار و قرار به … مي انجامد.

آثار تخريبي دوستي هاي دختران و پسران

1. ايجاد بدبيني؛

2. تنوع طلبي (با چند دختر و پسر دوست شدن)؛

3. اُفت تحصيلي؛

4. ترويج فرهنگ غربي؛

5. دلسردي براي تشكيل خانواده؛

6. تأخير در ازدواج؛

7. تحقير و ذلّت؛

8. از دست رفتن سرمايه زندگي؛

9. نابودي غيرت و مردانگي؛

10. منشأ بيماري ايدز؛

11. لذت همراه با اضطراب؛

12. عذاب وجدان؛

13. اضطراب روحي بعد از ازدواج؛

14. الگوي نامناسب آينده؛

15. خود باختگي ملّي و تقليد از غرب؛

16. احتمال زياد براي ارتباط حرام بعد از ازدواج؛

17. باعث حوادثي هولناك (دعوا، جنايت و … )؛

18. سبب بي مهري خانواده داماد؛

19. سوء استفاده هاي مالي؛

20. گرفتاري در باندهاي فساد؛

21. باعث كوتاهي عمر؛

22. آينده تاريك؛

23. مكافات عمل (اين بلا بر سر ناموس خودش مي آيد)؛

24. تجاوز به حقوق ديگران.(39)

نكات مفيدي از ديدگاه كارشناس و مشاور

1. اظهار عشق و محبّت به جنس مخالف چه اشكالي دارد؟ مگر اين مسأله با عشق و محبّت در تضاد است؟

پاسخ: نيازي به اين حرفها نيست. دين ما سخني برتر از همه مي گويد. ما عاشق به دنيا مي آييم اما معشوق را انتخاب مي كنيم.(40)

نيازي به تزريق عشق نيست. عشق يا گرايش، با ما هست، اما بايد كسي را انتخاب كنيم كه ما را نردبان هوسهاي خودش نكند. بنابراين، مذهب عشق را ممنوع نكرده، بلكه با ايجاد مرزها و محدوديت ها آن را از ابتذال نجات داده است.

دو حكايت واقعي از اين عشق هاي رنگي:

روزي پسر جواني از من پرسيد: چرا دخترها اينقدر ساده اند؟

گفتم: چطور مگر؟

گفت: باور كنيد ما پول موادّ مان را هم از آنها مي گيريم.

گفتم: چطوري؟

گفت: چند روزي كه باهم دوست شديم و حرفهاي عاشقانه زديم، روزي با او تماس مي گيريم و برايش يك فيلم هندي بازي مي كنيم كه دست مادرم شكسته و الان در بيمارستان است و براي عمل

بايد تا يك ساعت ديگر مثلاً صد هزار تومان پول به بيمارستان بدهم. آن دختر ساده دل هم هرچه از طلا و پس انداز دارد در اولين فرصت به من مي رساند. آن شب با آن پول سور و ساتي به پا مي كنيم و براي هم تعريف مي كنيم كه امروز چند تا دختر را سر كيسه كرده ايم. حالا تصور كنيد آن دختر ايثارگري كه شب هنگام در رختخواب خود دراز كشيده و فكر مي كند كه با اين كار رمانتيكي كه انجام داده، حتماً آن پسر را براي هميشه اسير عشق خود كرده است؛ زهي خيال باطل.(41)

عشق هايي كز پي رنگي بود

عشق نبود عاقبت ننگي بود

آقاي دكتر گلزاري رياست مشاوره دانشجويي دانشگاهها در دانشگاه علم و صنعت تعريف كرد: روزي يك زوج دانشجو كه مدت كوتاهي (حدود شش ماه) از ازدواج شان نگذشته بود، نزد من آمدند. چند جلسه مشاوره شد و به نتيجه نرسيديم. در جلسه آخر از پسر پرسيدم شما در دوران دانشجويي دوست دختر داشته ايد؟ گفت: بله، چند تا!

گفتم: اگر اين مطلب را اول گفته بوديد، اين همه مشاوره طولاني نمي شد و علت اختلاف پنهان نمي ماند. پرسيد چطور؟

گفتم: علت اختلاف همين است كه شما با آن دوستيها، دچار بيماري تنوع طلبي شده ايد. و حالا بعد از مدت كوتاه شش ماهه از اين خانم كه هيچ اشكالي هم ندارد، سير شده ايد. با اين حرف از شرم سر به زير انداخت.

2. دوستي ها اغلب با وعده ازدواج آغاز مي شود. دختران مي گويند: او به من گفت كه ما با هم ازدواج خواهيم كرد.

به اعتقاد صاحب نظران انسان قبل از هر گناهي، حتماً آن را توجيه مي كند والّا فشار وجدان مانع انجام

آن كار خواهد شد. اين توجيه صورتهاي متنوع دارد. برخي از اساس منكر خدا مي شوند و برخي با گفتن «دنيا دو روزه» و جملات عوامانه اي، خود را به غفلت مي زنند … وعده ازدواج نيز از اين گونه توجيهات است.

تجربه نشان داده است كه قريب به اتفاق اين نوع دوستي ها به ازدواج ختم نمي شود. همان جواني كه قبل از ازدواج ممكن است با چند دختر ارتباط داشته باشد، از مادرش مي خواهد كه براي او دختر پاك و مؤمن انتخاب كند. وقتي از او سؤال مي كنيم چرا با همان دختري كه با او دوست بودي ازدواج نمي كني؟ مي گويد: او به درد دوستي مي خورد ولي به درد ازدواج نه. ازدواج شوخي بردار نيست، يا من به او اعتماد ندارم! البته منكر اين نيستم كه درصدي از اين دوستي ها به ازدواج ختم مي شود و حدّاقل دوره اي را در كنار هم احساس خوشي مي كنند ولي اين دوره پايدار نمي ماند.

3. برخي مي گويند دوست مي شوم براي شناخت جنس مخالف، مي خواستم تجربه كسب كنم، يعني ارضاي حس كنجكاوي و لذت ناشي از هيجانات عاطفي، شمار اين ها هم كم نيست.

اين شيوه ساده لوحانه است. چرا كه جنس مذكر يا مؤنث همچون محصولات مشترك يك شركت نيستند كه با شناخت يكي بتواني بقيه را نيز شناسايي كني. بلكه هر انساني در عين داشتن سرشت مشترك داراي ويژگي هاي شخصي فراواني است و اين ويژگي ها انسان ها را از هم متمايز كرده است. در نتيجه اين دليل قانع كننده اي براي دوستي ها نيست.

4. پيامدهاي ديگر (رواني، اجتماعي) دوستي هاي خياباني به ظاهر بي خطر.

يكي از آفات كه مكرر ديده شده، اين افراد تصويري از همسر ايده آل پيدا مي كنند.

به ويژه هنگامي كه با چندين نفر ارتباط پيدا مي كنند.

اينها ويژگي هاي مثبت دوست پسر يا دوست دخترهاي خود را مي گيرند و تصوّري از همسر آينده مي پرورانند. مثلاً از يكي از دوستان خود زيبايي، از ديگري وضعيت اقتصادي، و از سومي زبان نرم و لفّاظي را مي گيرند و در ذهن خود تركيب مي كنند و يك شخص خيالي را در ذهن خود خلق مي كنند و از ميان خواستگاران به دنبال كسي هستند كه بتواند با آن تصوير ذهني برابري كند. با اين تصوّر كاذب، يا ازدواج خويش را دائماً به تأخير مي اندازند و يا به هر حال تحت فشار رواني و ترس از نيافتن همسر مناسب با يكي از خواستگاران ازدواج مي كنند ولي چون همسر را مطابق با آن تصوير رؤيايي نمي بينند، دچار انتظار بالايي از همسر خود شده، معمولاً عدم تفاهم آشكار مي شود.

البته اين تصويرسازي ذهني غالباً به صورت ناخودآگاه انجام مي شود و خود شخص نيز ممكن است نداند كه دليل تنش هاي مكرر با همسرش همين تصويرسازي و رؤيا و توقعات حاصل از آن است. مشكل ديگر زماني است كه يكي از همسايگان يا آشنايان دختر از ارتباط او با جوان غريبه خبردار شوند. اين مسائل به انگيزه خيرخواهي يا حسادت، به خواستگاران مي رسد و كاهش يا حتي نيامدن خواستگار هم پيش مي آيد. و متأسفانه كم نيستند دختراني كه فقط به خاطر يك بار اشتباه كردن براي هميشه از فهرست دختران انتخابي حذف مي شوند.

5. پيامد ديگر دوستي هاي خياباني سوء استفاده و باج خواهي است. يكي از موارد تلخي كه بنده از آن مطلع شدم، در مورد دختر نگون بختي بود كه از روي سادگي

نامه ها و عكس هايي به دوست پسر خود داده بود. آن پسر حاضر به ازدواج با اين دختر خانم نبود و اجازه ازدواج به كس ديگر را هم نمي داد! در نهايت دختر به خواستگار ديگري جواب مثبت داد. ولي آن به ظاهر دوست خيانت پيشه، نامه ها و عكس هاي آن خانم را سر سفره عقد تحويل داماد داد و آنچه نبايد مي شد اتفاق افتاد.

مورد ديگر را يكي از دبيرهاي دبيرستان دخترانه كرج در اختيارم گذاشت: يكي از شاگردان كه ازدواج كرده بود از اين دبير محترم مشاوره خواست. زيرا دوست پسر سابق آن خانم به او زنگ زده و تهديد كرده هروقت شوهرت در منزل نبود بايد با من تماس بگيري كه به خانه شما بيايم وگرنه همه چيز را تلفني به شوهرت خواهم گفت.

مورد ديگر: دختري بود كه بعد از سخنراني در دبيرستان نزد من آمد و گفت: دوست پسر من اين گونه كه شما مي گوييد نيست.

گفتم: اين بار كه او را ديدي با يك قيافه مصمّم بگو كه ديگر نمي خواهي به دوستي او ادامه بدهي. البته او فكر خواهد كرد كه شوخي مي كني ولي چند روزي اين رفتارت را ادامه بده. اگر بعد از چند روز او دست به تهديد و توهين به شما نزد و نگفت كه همه چيز را به پدرت مي گويم، آن وقت من حرفهاي خودم را پس مي گيرم. و ماجرا همان طور شد كه بنده پيش بيني كردم!

6. پيامد ديگر اين دوستي ها كه رو به افزايش هم هست، اغفال و فروش دختران جوان است. امروز قاچاق دختران، سومين قاچاق پر درآمد جهان محسوب مي شود و در رتبه بندي بعد از قاچاق مواد

مخدر و اسلحه قرار دارد. هرچند كه قاچاق دختران عوامل فراواني دارد، ولي يكي از عوامل اين پديده زشت، اغفال دختران با وعده هاي ازدواج و زندگي رؤيايي در خارج از كشور است. بهانه هايي مثل استخدام تايپيست، منشي و … نيز رواج دارد.

متأسفانه در كشور ما نيز گاهي حوادث تلخ از اين دست رخ مي دهد.(42)

در نهايت راه نجات، باز هم گسترش فرهنگ شرقي ازدواج و توسعه انگيزش هاي ديني و دل سپردن به روش هاي دين و سنتي و آسان گيري ازدواج و تعاون و همكاري و كنار گذاشتن توقع ها است. قدري خدا را هم شريك كنيم.

پي نوشت ها

1) چشم و نگاه، نوشته محمدحسين حق جو.

2) المحجة، ج 5، ص 62 (چشم و نگاه، ص 49).

3) سوره نور، آيات 31 - 30.

4) غررالحكم.

5) امال صدوق رحمه الله، ص 429.

6) بحارالانوار، ج 73، ص 366.

7) نهج الفصاحه.

8) نهج البلاغه.

9) پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، ميزان الحكمه، كلمه 20282.

10) علي عليه السلام.

11) همان، كلمه 2058.

12) همان، كلمه 20262.

13) وسائل الشيعه، ج 14، ص 945.

14) خصال، ج 1، ص 29.

15) ميزان الحكمه، شماره 20279.

16) ميزان الحكمه، شماره 2031.

17) سوره مؤمن، آيه 19.

18) علق / 14.

19) سوره زخرف، آيه 71.

20) وسائل الشيعه، ج 14، ص 174.

21) ميزان الحكمه، ج 10، ح 20244.

22) همان، ح 20274.

23) همان، ح 20245.

24) ميزان الحكمه، ج 10، ح 20246.

25) همان، ح 20248.

26) همان، ح 20250.

27) همان، ح 20251.

28) همان، ح 20253.

29) همان، ح 20255.

30) چشم، نگاه و چشمك، محمدحسين حق جو.

31) المحجه، ج 4، ص 240.

32) بحارالانوار، ج 70، ص 387.

33) سوره احزاب، آيه 33.

34) فضائل السادات، ص 241.

35) و الذين اذا فعلوا فاحشه …؛ سوره آل عمران، آيه 135.

36) خزينة الجواهر، ص 320 به نقل از

روضه الانوار، محقق سبزواري؛ نورالثقلين، ذيل آيه 135.

37) در ازدواج پنج خاصيت هست: تسكين، تحصيل(محصول براي زندگي)، تكميل، تطهير و تأمين.

38) غررالحكم، اميرالمؤمنين عليه السلام.

39) دختران، مي پرسند: چرا؟؛ اسداللَّه محمدي نيا، قم، انتشارات سبط اكبر.

40) مسئوليت و سازندگي، ج 1، استاد علي صفائي حائري.

41) سايت پرسمان.

42) سايت پرسمان، علي ارجمند، با اندكي تغيير در نقل.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109